loading...
عشق
زهره بازدید : 99 دوشنبه 25 مرداد 1389 نظرات (0)
هر آدمی به یه جایی که می رسه

 دیگه نمی کشه ،

دیگه نمی تونه،

منم دیگه نمی کشم....

خسته و در موندم ....

دارم نفسای آخر و می کشم .

فقط نمی خوام خودمو گول بزنم !!!

من بی فایده ام ...!

من تنها می مونم .

نمی تو نم....

زهره بازدید : 91 دوشنبه 25 مرداد 1389 نظرات (1)

در تاریکی چشمانت را جُستم  

در تاریکی چشم‌هایت را یافتم  

و شبم پُرستاره شد.




تو را صدا کردم  

در تاریک‌ترینِ شب‌ها دلم صدایت کرد  

و تو با طنینِ صدایم به سویِ من آمدی.  

با دست‌هایت برایِ دست‌هایم آواز خواندی  

برای چشم‌هایم با چشم‌هایت  

برای لب‌هایم با لب‌هایت  

با تنت برای تنم آواز خواندی.



من با چشم‌ها و لب‌هایت
                               اُنس گرفتم  

چیزی در من فروکش کرد  

چیزی در من شکفت  

من دوباره در گهواره‌ی کودکیِ خویش به خواب رفتم   

 و لبخندِ آن زمانی‌ام را
                          بازیافتم.


در من شک لانه کرده بود.



دست‌های تو چون چشمه‌یی به سوی من جاری شد  

و من تازه شدم من یقین کردم  

یقین را چون عروسکی در آغوش گرفتم  

و در گهواره‌ی سال‌های نخستین به خواب رفتم؛  

در دامانت که گهواره‌ی رؤیاهایم بود.


و لبخندِ آن زمانی، به لب‌هایم برگشت. 

 
با تنت برای تن‌ام لالا گفتی.  

چشم‌های تو با من بود  

و من چشم‌هایم را بستم  

چرا که دست‌های تو اطمینان‌بخش بود


بدی، تاریکی‌ست  

شب‌ها جنایت‌کارند  

ای دلاویزِ من ای یقین! من با بدی قهرم  

و تو را به‌سانِ روزی بزرگ آواز می‌خوانم.

صدایت می‌زنم گوش بده قلبم صدایت می‌زند.  

شب گِرداگِردَم حصار کشیده است  

و من به تو نگاه می‌کنم،  

از پنجره‌های دلم به ستاره‌هایت نگاه می‌کنم  

چرا که هر ستاره آفتابی‌ست  

من آفتاب را باور دارم  

من دریا را باور دارم  

و چشم‌های تو سرچشمه‌ی دریاهاست  

انسان سرچشمه‌ی دریاهاست.

زهره بازدید : 99 چهارشنبه 01 اردیبهشت 1389 نظرات (2)

نمی‌گذارند.....

               نمی‌گذارند، هجوم گذشته‌ها،

                                                تا بدانم،

                                                          طفلکِ اکنونم به کجا می‌رود.

بر من ببخش دخترکِ معصوم،

                        من نمی‌دانستم،

                                 این جاده، انتهایش ویرانیست.

در نیمه راه رهایت کردم،

         اما خدا می داند ...

                                ....با تو، ویران شدم.   

زهره بازدید : 99 شنبه 28 فروردین 1389 نظرات (0)

عشق شیرین من
در كویر خلوت دلم با لبانی تشنه راه دشواری را در پیش گرفتم
می دانم كه نیاز به جرعه آبی دارم تا خود را با آن سیراب نمایم
در قلبم غوغایی است غوغای عشق تو
نگاهت برایم همچون رودخانه ایی است كه هرگز درآن ركودی نیست
می خواهم كه مرا به حال خود وا مگذاری و مرا همیشه با خود همراه سازی
بگذار تا از احساسات شیرینت لبریز شوم
بگذار تا به وسعت قلب پرمهرت دست یابم
زلالی عشقت را از من مگیر، انشای چشمت را برایم بخوان
تا با شنیدن آن سرشار از شادی شوم

دریچه ی نگاهت را به روی من مبند مگذار تا نگاههای محبت آمیزت انتها یابد
بگذار تا با دلی سیر به تماشایت نشینم و از عمق نگاهت سیراب شوم
تو در پاسخ به عشقم همیشه سكوت را اختیار كردی
و هرگز به خود اجازه ندادی كه از لبانت شكوفه های عشق و محبت بیرون بیاید
و بوی عطر خوش آنان مرا مدهوش كند
ای رویای دیرینه ی من بگذار روییدن نرگس را در نگاهت ببینم
بگذار باران عشقت بر من ببارد تا من در زیر این باران زیبا خود را سیراب نمایم
بگذار تا برگهای خسته ی پاییزان به رقص عاشقی در بیایند
تو را قسم به مقدسات عالم که بگذار کویر دلت به دریا راهی یابد
بگذار برایت همچون زلیخای یوسف باشم
بگذار تا جاودانگی عشق را در خود ببینم
بگذارتا صدف دریای دل من باشی
كه مروارید درونش برایم درخشش عشق زیبای تو را داشته باشد
می خواهم در كنار تو به اوج ابرها برسم
ای ستارگان آسمان همه بدانید و راز مرا همیشه با خود همراه سازید
که من او را چگونه دوست داشتم
ای آفتاب عالم تاب بدان که همچون تو همیشه سوزان و پر نور بودم
اما هیچگاه ابر غرور و تکبر او نگذاشت تا انوار طلایی خود را بر او بگسترانم
پس پذیرای آن باش و پرده ی بی مهری را بر روی
عشق من در مهتاب آسمان دلت شعله كشید 
آن مكش

زهره بازدید : 103 شنبه 28 فروردین 1389 نظرات (1)
دلم گرفته به اندازه وسعت تمام دلتنگی های عالم

شیشه قلبم آنقدر نازک شده كه با كو چكترین تلنگری می شكند

دلم می خواهد فر یاد بزنم ولی واژه ای نمی یابم كه عمق دردم را

در فریاد منعكس كند

فریادی در اوج سكوت كه همیشه برای خودم سر داده ام

دلم به درد می اید وقتی سر نوشت را به نظاره می نشینم

كاش می شد پرواز كنم

پروازی بی انتها تا رسیدن به ابدییت
زهره بازدید : 99 شنبه 21 فروردین 1389 نظرات (0)

Once a Girl when having a conversation with her lover, asked
Why do you like me..? Why do you love me?
I can't tell the reason... but I really like you
You can't even tell me the reason... how can you say you like me?
How can you say you love me?
 

يك بار دختري حين صحبت با پسري كه عاشقش بود، ازش پرسيد
چرا دوستم داري؟ واسه چي عاشقمي؟
دليلشو نميدونم ...اما واقعا"‌دوست دارم
تو هيچ دليلي رو نمي توني عنوان كني... پس چطور دوستم داري؟
چطور ميتوني بگي عاشقمي؟ 


I really don't know the reason, but I can prove that I love U
Proof ? No! I want you to tell me the reason
Ok..ok!!! Erm... because you are beautiful,
because your voice is sweet,
because you are caring,
because you are loving,
because you are thoughtful,
because of your smile,
 

من جدا"دليلشو نميدونم، اما ميتونم بهت ثابت كنم
ثابت كني؟ نه! من ميخوام دليلتو بگي
باشه.. باشه!!! ميگم... چون تو خوشگلي،
صدات گرم و خواستنيه،
هميشه بهم اهميت ميدي،
دوست داشتني هستي،
با ملاحظه هستي،
بخاطر لبخندت،

The Girl felt very satisfied with the lover's answer
Unfortunately, a few days later, the Lady met with an accident and went in coma
The Guy then placed a letter by her side
Darling, Because of your sweet voice that I love you, Now can you talk?
No! Therefore I cannot love you
Because of your care and concern that I like you Now that you cannot show them, therefore I cannot love you
Because of your smile, because of your movements that I love you
Now can you smile? Now can you move? No , therefore I cannot love you

دختر از جوابهاي اون خيلي راضي و قانع شد
متاسفانه، چند روز بعد، اون دختر تصادف وحشتناكي كرد و به حالت كما رفت
پسر نامه اي رو كنارش گذاشت با اين مضمون
عزيزم، گفتم بخاطر صداي گرمت عاشقتم اما حالا كه نميتوني حرف بزني، ميتوني؟
نه ! پس ديگه نميتونم عاشقت بمونم
گفتم بخاطر اهميت دادن ها و مراقبت كردن هات دوست دارم اما حالا كه نميتوني برام اونجوري باشي، پس منم نميتونم دوست داشته باشم
گفتم واسه لبخندات، براي حركاتت عاشقتم
اما حالا نه ميتوني بخندي نه حركت كني پس منم نميتونم عاشقت باشم

If love needs a reason, like now, There is no reason for me to love you anymore
Does love need a reason?
NO! Therefore!!
I Still LOVE YOU...
True love never dies for it is lust that fades away
Love bonds for a lifetime but lust just pushes away

اگه عشق هميشه يه دليل ميخواد مثل همين الان، پس ديگه براي من دليلي واسه عاشق تو بودن وجود نداره
عشق دليل ميخواد؟
نه!معلومه كه نه!!
پس من هنوز هم عاشقتم
عشق واقعي هيچوقت نمي ميره
اين هوس است كه كمتر و كمتر ميشه و از بين ميره

Immature love says: "I love you because I need you"
Mature love says "I need you because I love you"
"Fate Determines Who Comes Into Our Lives, But Heart Determines Who Stays"

"عشق خام و ناقص ميگه:"من دوست دارم چون بهت نياز دارم
"ولي عشق كامل و پخته ميگه:"بهت نياز دارم چون دوست دارم
"سرنوشت تعيين ميكنه كه چه شخصي تو زندگيت وارد بشه، اما قلب حكم مي كنه كه چه شخصي در قلبت بمونه"

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 6
  • کل نظرات : 3
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 28
  • آی پی دیروز : 0
  • بازدید امروز : 2
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 2
  • بازدید ماه : 2
  • بازدید سال : 2
  • بازدید کلی : 441